یکی باشه بریم بلندترین جای شهر که چراغ همه ی خونه ها از دور دیده میشه
یه جا که آدما کوچیک ترین باشن،کوچیکتر از یه نقطه!
با مرضیه بخونیم دختر کولی در دل شب دست به چنگ و نغمه ب لب
بشم دختر کولی در دل شب 

برقصم
بشکن بزنیم سرمونو با ریتم تکون بدیم
بخندیم
اونموقع اگه جون دادیم شاید خدا به خاطر خنده هامون یه راست بفرستتمون به بهشت
آره خدا؟اونایی قشنگ می خندن رو میفرستی بهشت؟


پ ن ۱:خنده ی قشنگ خنده ایه که از ته دل باشه :))

پ ن۲:ب امید خدا دارم موفق میشم بابامو از مرضیه و هایده متنفر کنم :دی

پ ن۳:آخ چی میشه این پست واقعی شه تو همین چند روز آینده؟

ترانه ی دختر کولی در ادامه مطلب

دختر کولی در دل شب دست به چنگ و نغمه به لب
همچو شراری نرم و سبک درمیان بزم طرب
چون شرابی گرم و گیرا سر به سر آتش
بی شکیب و دامن افشان همچو طوفان سرکش
سایه او روی صحرا زیر نور ماه
همچو دودی گشته لرزان درمیان آتش
...
گه از چشمش میریزد باده عشق و مستی
بر جهان بخشد هستی
گه لب هایش میخواند نغمه شور و شادی
میدهد بر دل مستی
چو لبش به نوا شکفد ز نوا دل ما شکفد
ز صفا رخ او چو گلی که سحر به صفا شکفد
چون کولی دل من در صحرا
سرگردان شده در این دنیا

رحیم معینی کرمانشاهی