عصر که جای آمپول روی لثه ام درد می کرد؛ترجیح دادم بخوابم.
مامانم بیدارم کرد گفت میره خونه خواهرم بیدار شو تلفن زنگ زد جواب بدی.
نگو محراب خواهر زاده ام دستش بریده ۷ تا بخیه خورده(از سنش بیشتر.۶ماهه است)
امروز برا ناهار خواهر اولیه ام خونه خواهر دومم دعوت بودن.
خواهر۱ ساعت ۲.۵ از اداره میرسه خونه خواهر۲ میبینه اومدن پایین بعد با هم رفتن بیمارستان بخیه زدن.نگو محراب رو تو روراک گذاشتن محراب هم رفته سراغ تنور گازی(که آلومینیومیه و یه قسمتاییش برنده است)دستش کشیده شده بهش :((
بنده خدا خواهر۲ سالاد و همه چی رو آماده گذاشته بود ولی ساعت ۶ ناهار خوردن :(
______
یاد ۲۰_۲۳تیر امسال افتادم که مشهد بودیم و همون موقع هم خواهر۲ اثاث کشی داشت.تو خونه جدیدشون داشتن جارو می کشیدن که محراب رو میذارن تو اتاق و درشم می بندن صدا اذیتش نکنه.در خراب بوده و گیر میکنه محراب بنده خدا جیغ و گریه از اینور مامانش گریه می کرده.درو هر کاری کردن باز نشده.حتی سعی به شکستنش کردن.ساختمون بغلی داربست و اینا داشته و کارگرا کار می کردن از پنجره رفتن تو در از داخل اتاق باز شده ولی خیلی بد بود تا در باز شه :(
______
ان شا الله خوب شه سریع :):
بمیرم برا دستای تا آرنج پانسمان شده ات :):