پریروز تنها دوستای خانوادگیمون[متشکل از عمو خاله!]اومدن. زنگ زده بودن که عمو س و خاله ش و خواهر خاله و زنِ برادر عمو س میان. برا دکتر میومدن و نمیدونم فاز خواهر و جاری آوردن چی بود و چقد حرص خوردم که خوشبختانه نیومدن.
قبل اومدن مهمونا خواهری زنگ زد گفت بریم هوا خوری و پیاده رفتم خونه اش و از اونجا اومدیم پارک و اینا. یکی دوبار کالسکه ی محراب رو زیگزاگی تکون دادم. کلی خندید بچه ولی آجی حرص سبک بازیمو خورد :)))
مهمونا مثل اینکه برا جمعه دعوتمون کردن با هم بریم گلیداغ مسافرت که متاسفانه هواشناسی اعلام کرد هوا خرابه. اََََی خِِِِِدااا.
دیروز فهیمه زنگ زد. با هم حرف زدیم. مدیر دوره ی راهنماییمون به مینا گفته عکس سعیده رو دارین؟ برا امر خیر میخوام.
گفته یکی از دبیرا میخواد.
فهیمه میگه چون تو رو میشناسم و میدونم خوشت نمیاد من و مینا دس به سرش کردیم. ولی کنجکاویم که کدوم دبیر میتونه باشه؟

خلاصه اینکه پوکر فیسم همچنان.
مث اینکه باید عکس خوشگلامو بفرستم برا دوستام یه موقع عکس ضایع نشون کسی ندن😂
دوره ی عکس و اینا نگذشته مگه؟

تازه دیروز خاله و دخترخاله(۳۶سالشه) اومدن بعد به مامانم گفتن سعیده به سنی رسیده که دیگه خونه داری و اینا باید بلد باشه.

با عرض پوزش!برووو بابا :))))


رتبه ی ۸۰ از ۵۰۰ ضایع اس؟ ضایع اس!
 

 

 

از نشونه های سگ بودن سال اینه که خیلی سگ اخلاق شدم!