سلام. این پست همون پست قبلیه ولی ویرایش شده.

نکته ای که باید بگم اینکه این مطلب خصوصی نیست و فقط تمرین نوشتنه🌸مرسی که دوباره می خونید.

دلبر؟ خبر داری از حالم؟ خبر داری امروز زدم آینه ی خونه رو شکستم که نبینم خودم رو که بدون تو چه حالی ام. چه حالی ام که شبیه روزگار قبل از تو نیستم؟
ببین چه کردی با زندگیم که این روزا حتی آینه ها هم دلِ دیدن جای خالیت کنار من رو ندارن که بخندی و بگی وایستا همینجوری یه سلفیِ جلو آینه ای بگیریم یادگاری از حال خوبمون.
یادته برات می خوندم:
من روزه ی آیینه گرفتم که نبینم
غیر از تو کسی را که به غیر از تو کسی نیست
اون موقع این بیت برام قشنگ بود الان اما مزه ی درد میده؛ بوی خونی که وقتی با مشت آینه رو خردش کردم تو خونه پیچیده بود.
راستی دلبر؛ گفته بودم نمیدونم چرا این روزا دست و دلم به کاری نمیره؟ یادم اومد! آخرین بار لای موهات جا گذاشته بودمشون. نگهشون داشتی؟ یا مثل تموم خاطراتمون انداختیش تو سطل زباله ی گوشه ی مغزت؟
لعنتی چرا باهام حرف نمیزنی؟ نمی گی دلم برا صدات تنگ می شه؟ حتی به ذهنتم خطور نمی کنه که انقد خوب حال "ون گوک" رو درک کنم که سخت نباشه برام هدیه کردن گوشم اگه قول بدی براش آواز بخونی!
چقد دلم می خواست تموم آینه ها عکسمونو قاب بگیرن تا صدای خنده امون گوش فَلَکو کر کنه. نشد...
#صایاد