نوشتنش خوب نیست یا هر چی. من اینجا رو ساختم تا بنویسم.

اینبار درمورد چیزی که شاید با خوندنش بگین ایی یا هرچی فقط الانی که مامانم خوابه و دوستام هم آفلاین مجبورم.

چند روزی بود داشتم از غصه میمردم و هیچ دلیلی برای این ناراحتی نداشتم و این بیشتر حرصم میداد.

امروز که با وحشت از دیدن شلوار خونیم بلند شدم مثل هربار استرس گرفتم ولی خوشحال شدم. خیلی چون از این بی دلیلی واسه این ناراحتی و بی حوصلگیم یه دلیل پیدا کردم.

هیچوقت خونریزیم اینطور نبوده. پر درد و هر لحظه خروج چیزی از بدنم و خالی شدن شکمم و ضعف رو حس می کنم. هر کدومش به تنهایی حس خوبی نداره و حالا..




این شرم و حیا و پنهون کردن اینجور قضایا نمیدونید چه استرس و فشاری رو به دخترا وارد می کنه. اینکه بعضی وقتا میبینی ملحفه ات پر از خون شده و قبل از اینکه کس دیگه ای ببینه تمیزش کنه.

کاش راحت تر بود.



پستای قبلو بخونید که قشنگن.