:)))

دیوانه چه می دانی :)

۱۴ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

روی ماه خداوند را ببوس.

بر خلاف هر بار کتاب خواندنم که کتاب را در آغوش می گرفتم و درازکشیده به سقف زل می زدم؛این بار دلم می خواست با همین بلوز و شلوار نخیِ تنم پا برهنه بدوم به سمت خیابان و خدا را وسط خیابانِ شلوغی در آغوش بکشم و گریه کنم،در آغوش بکشم و روی ماهش را ببوسم.
احساس می کنم این اولین کتابی است که خواندم و این کتاب بهترینِ کتاب هاست.
یونسِ داستان ابدا شبیه به من نبود اما موقعیت هایش انگار که روزگاری تجربه اشان کرده باشم و همه ی ما نوع دیگرش را شاید؛تجربه کرده ایم و می کنیم.
کتاب سراسر قابل لمس بود و دور نبود و همین دور نبودنش یک دنیا بود.
توی سرم انگار یونس حرف می زد، سایه حرف می زد، علی حرف می زد و یک همهمه ای به پا شده بود.
دراز کشیده بودم و می خواندمش؛رسیدم به قسمتی که فهمیدم پارسا کجا خودکشی کرده،در یک آن نیم خیز شدم و چشم از آن نیم خط بر نداشتم.
________
۱:اگر به یک چیز خوب و روح و روان خراب کن می گویید لعنتی "برای من" لعنتی ای بیش نبود.
۲:انتظارتان را از این کتاب بالا نبرید.احساس هر شخص به هر کتابی متفاوت است؛یک موقع توی ذوقتان نخورد.
۳:بخوانیدش،لطفا!
۴:در یک هفته دو کتاب مصطفی مستور را از کتابخانه گرفته و خواندمشان.مصطفی مستور یا به عبارتی نوشته های مصطفی مستور عجیب است و عزیز است.
این مرد نویسنده است،یک نویسنده به معنای واقعی کلمه.انگار نویسنده های دیگر(جدیدتر) سو تفاهمی بیش نیستند.
۵:خیلی می خواستم تعریفش را نکنم.نمی شود.
۶:می شود دانشمند ها و مخترع ها زودتر دستگاهی اختراع کنند که حرف دل را تبدیل به حرف روی زبان کند؟


۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

بازیگری طور

سلاملکم 🤗

آگهی زدن برای تست بازیگری برای سریال پشت نقاب ها برای شبکه ی دو

خواهرم میگه حتما برم.

از بچه های وزارت ارشاد شهرمون زنگ زدن به شوهرخواهرم که بیا تست بده حتما قبول میشی.راس میگن خیلی این کاره است :دی

جیحون هم میبرم تست بده چون خیلی راحت نقش بازی میکنه و سرکارمون میذاره.

ببینم چه می کنیم حالا.

یه موقع اگه معروف شدم برین پز بدین :دی




برای انتخاب شهردار شوراها چند گزینه دارن.یکی از این گزینه ها شوهرخواهرمه. ان شا الله هرچی صلاحه پیش بیاد.



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

جانا جوراب گرم یادم هست:)

از اونروز که پست همیلا رو دیدم دلم خواست جوراب بخرم.زمستونی :(
رفتم پیج هپی ساکس یه جفت جوراب ۳۰ تومن.
گفتم فقط جنس ایرونی😂 رفتم کارای گره رو ببینم دیدم قیمتای گره هم ۳۰ تومنه.
منصفانه اس قیمتش؟دو روز دیگه هم پاره میشه ها.
از اونجایی که سال پیش بسته ی ۴ جفت جوراب نااز السی وایکیکی رو ۲۶ تومن خریدم(حراج بود)رفتم کاراشو دیدم.
مردم براشون💙
حالا منتظرم ی سر و سامونی ب اوضاع زندگیم بدم برم جوراب بخرم😍

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

دختر کولی

یکی باشه بریم بلندترین جای شهر که چراغ همه ی خونه ها از دور دیده میشه
یه جا که آدما کوچیک ترین باشن،کوچیکتر از یه نقطه!
با مرضیه بخونیم دختر کولی در دل شب دست به چنگ و نغمه ب لب
بشم دختر کولی در دل شب 

برقصم
بشکن بزنیم سرمونو با ریتم تکون بدیم
بخندیم
اونموقع اگه جون دادیم شاید خدا به خاطر خنده هامون یه راست بفرستتمون به بهشت
آره خدا؟اونایی قشنگ می خندن رو میفرستی بهشت؟


پ ن ۱:خنده ی قشنگ خنده ایه که از ته دل باشه :))

پ ن۲:ب امید خدا دارم موفق میشم بابامو از مرضیه و هایده متنفر کنم :دی

پ ن۳:آخ چی میشه این پست واقعی شه تو همین چند روز آینده؟

ترانه ی دختر کولی در ادامه مطلب

موافقین ۰ مخالفین ۰

اوممم

خوشحالم!

چرا؟ چون هوا خوبه.

خواهرزاده هام خونه ان.فرصتم تموم شد و کاری که باید تحویل میدادم از اون چیزی که فک میکردم خیلی بهتر شده.هر چند با عالی دو پله اختلاف داره.(خوبیش اینه با تصور من ۵ پله ای اختلاف داره)

الان فقط باید یه دستی به سر و روی خودم و اتاقم بکشم.

گشنه امه طبق معمول.

از خرداد سال پیش تا الان ۹ کیلو اضافه شده ب وزنم :/

۶ کیلوش تو سه چهار ماه اخیر بوده :|||

با این روند فکر کنم بتونم به عنوان بشکه جایی استخدام شم.

در عجبم هنوز bmiرو نرمال نشون میده :دی



۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

حالم خوبه.باید خوب باشم!

گرد و خاک نشسته رو میز تحریر و وسایل اتاقم. لباسام یه گوشه پرت شدن. ظرف های شام رو مثل این چند روز نشستم.مامان و بابام امروز خیلی کار داشتن و از خستگی زود خوابیدن. از وقتم اونطور که باید درست استفاده نکردم و استرس دارم.

فقط یکشنبه مونده؛اگر ۶ساعت وقت بذارم ان شاالله موفق میشم.



من میتونم.شده ۷_۸ساعت وقت میذارم اما باید بتونم.

۲۴ ساعت فرصت کمی نیست.

اوضاع خوب میشه اگر انرژی بدین :))))

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

خوش خیالی مضر!

تو شرایط بدی ام جوری که اگر بگم قطعا نود درصدتون نچ و نچ میکنین و دلتون میسوزه.

انگار که عمق فاجعه رو درک نکردم خوشبینیم و استرسی ندارم در صورتی که باید یه چیزی باعث بشه تلاش کنم تا یه فاجعه ای شبیه بیگ بنگ تو خونه امون پیش نیاد.

زیادی بی خیالم.دیگه چیزی به پایان فرصت هام نمونده.

اه




ساعت برنارد لازمم.

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

دامن یا شلوار؟مسئله این است!

اول عذر می خوام اگر یکم موضوع پست زشته.

عاقا تو دامن اگه بپوشی وقتی میری مستراح تکلیفت مشخصه که کدومو بکشی پاییین کدومو بکشی بالا

شلوار هم که مشخصه

ولی این دامن شلواریای لامصب یکی باید کنارت واسته مواظب پاچه ی شلوارت باشه!!

چییش چندش راحت خنک بی شعور

مجبورم بازم تن بدم به این که مامانم کش وصل کنه به پاچش:/

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰

از کابوس هایت حرف بزن

سلام.

بازی وبلاگی داریم گویا :)

ممنون از شروع کننده: طلوع من

اولین کابوسی که دیدم خنده دارم هست :) 

مانکنای تو فروشگاه هارو دیدین که پیشونی نداشتن بعضیاشون؟ خواهرم چون لاغر بود بعضیا حالا از رو شوخی و اینا میگفتن مانکن

خواب دیده بودم پیشونیشو رفته برداشتن مثل اون مانکنا شده،تو خواب هی میرفتم پیش بقیه که بگم یه کاری برا خواهرم بکنید می گفتن چه خوشگل شدی؟😍 و من چقد نصفه شب زار زدم



یه کابوسی هم ک از بچگی باهامه(سالی یه بار مثلا) اینه که تو ی جشنی،مراسمی یهو زمین شیب دار میشه ما نمیتونیم راه بریم اصن همش سر میخوریم.


بچگیام پتو داشتم شکل خرس داشت وقتی می خوابیدم زنده میشد دنبالم

 می کرد و من همش می دوییدم.


خیلی کم کابوس می بینم شکر خدا💙

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰

لعنت خدا بر جبر جغرافیایی باد!

کنسرت نمایش سی(همایون شجریان و سهراب پور ناظری)

نمایش اعتراف(شهاب حسینی)

نیاز ب توضیح نداره اصن؟داره؟

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰