سلام.

من به دوستی دارم که از ۱۳ سالگی باهمیم و سال پیش مخصوصا اوج صمیمیتمون بود. از قضا سال پیش کسی اومد تو کلاسمون که با دوستم صمیمی شد. اوایل اصلا حس بدی نداشتم ولی از وقتی دیدم واقعا معنی عزت و احترام رو نمیدونه از چشمم افتاد. کسیه که به خاطر اینکه مامانش گفته درس بخون و این حال نداشته و باز مامانش اصرار کرده رکیک ترین فحش ها رو به مامانش میده. روز به روز داره بدتر میشه. و من چون ازش خوشم نمیاد دوس ندارم باهاش باشم و از اینکه آویزون کسی شم هم بدم میاد. حالا این خانم عین کنه دوستمو با خودش همراه میکنه و تا همراهیش نکنه ول نمیکنه.(برا بیرون رفتن و خیلی چیزا) و خب رفتار متضاد ما در آویزون بودن و نبودن باعث میشه تایم زیادی رو با هم بگذرونن و من این چند ماه حس زنی رو دارم که شوهرش زن دومی گرفته و رسما غصه میخورم. و اینکه به خودم اجازه نمیدم دلخوریمو بروز بدم چون دوستم ملک شخصی یا چیز دیگه نیست که بگم مال منه ولی خیلی اذیت می شم.

امروز به اتفاقاتی افتاد که فهمیدم شاید وقت زیادی رو با هم نگذرونیم ولی دوستم دیدش به من با احترام و ایناست.


حالا اتفاقی چتشو با یکی خوندم که از دوستم درخواستی داشت که باعث ناراحتی من می شد.

بعد دوستم قبول نمی کرد.

طرف با کلی اصرار گفت سعیده نمیفهمه.

دوستم جواب داده قرار نیست چون نمیفهمه هر کاری خواستم انجام بدم.

باز اصرار

سری آخر جواب داده من دوستمو نمیفروشم.



روزایی که این دختره نمیاد مدرسه من خیلی حس خوبی دارم (هرچند روزایی هم که میاد مدرسه نمیاد سر کلاس و تو حیاط میشینه چون از درس و مدرسه خوشش نمیاد)



هنوزم وقتی دوستم زیر پستایی که نوشتن رفیقاتو تگ کن من و اون دختره رو تگ میکنه خوشم نمیاد :(((

فقط منو تگ کنه :(


حالم از این فکرام بهم میخوره :(