دی ۹۹ شده و خیلی وقته ننوشتم

از این مدت بگم؟

چندماهی هست اومدیم خونه خودمون و پایتخت نشین شدیم. یه خونه کوچولو برای من و او.

وسط آبان خاله ام رو از دست دادم.

یک هفته بعد مادرم و خاله ام و زنداییم کرونای شدییید گرفتن. حال مامانم خیلی بد بود به لطف خدا و پرستاری بابا و آمپول های کمک درمان ۳۰میلیونی الان خیلی خوبه.

اول آذر تصمیم گرفتم کنکور بدم. افتادم دنبال کارای انصراف دانشگاهم. چند وقتی هست دارم درس می خونم این بار به خاطر علاقه خودم؛ ادبیات.

از وقتی شروع کردم تازه فهمیدم چقد ادبیات دوست دارم :)

کاش برسم بهش

 

پریروز در کسری از ثانیه تصمیم گرفتم برای اولین بار موهامو چتری بزنم. همسر مشغول سر و سامون دادن ته ریشش بود من مشغول موهام. وقتی موهامو دید باهام قهر کرد :))) 

 

نمی دونم یهو گفتم بیام ثبتش کنم اینجا :)

خیلی عجله ای و بین درسام!