باید بگم که؛آخیش بالاخره پاییز رسید.
خیلی خوشحالم از این بابت؛آخه مگه میشه فصلی با مهر شروع بشه دوسش نداشته باشی!؟ :)
دلم برا مدرسه هم تنگ شده بود که ان شا الله دو روز دیگه اونجام.یکمم استرس دارم از اینکه مدرسم عوض شده و از این حرفا دیگه :)
همیشه از آغاز تعطیلات برای اومدن پاییز لحظه شماری می کنم.
دیروز هم به پیشنهاد من برا دوستم تولد سورپرایزی گرفتیم و خودم بیشتر خوشحال بودم انگار؛همیشه خوشحال کردن بقیه حس خوبی بهم میده(حالابماند که رفتم براش کادو بخرم برا خودم دو تا بلوز خریدم،آخرش هم کارت هدیه دادم بهش😂)
وقتی رفتیم خونشون تعجب کرده بود،گفت منتظر همکارای مامانش بودن(آخه سر پروژه ی تولدش با مامانش همکاری داشتیم دیگه;)
بعد یکی دو ساعت که خوش گذشت و اینا گفت چرا همکارای مامانم نیومدن،خوب شد ولی
چقدم بابت حرفش بهش خندیدیم :)))
خدایا شکرت که باز اول مهر یه پاییز جدید رو بودم و دیدم.
اگ از اول میفهمیدم همکارای مامانم شمایین سوپرایز واقعی تر میشد ولی😐😂😂❤