حرف از انجام کار که میشود بزرگترها از ن ها می گویند؛نمی شود،نمی توانی و هزار نون دیگر.
بعد حرف از موفقیت که میشود تیپ فلسفه و از اینجور بازی ها در می آورند و میگویند نون را از تمام فعل هایت حذف کن؛می شود،می توانی و هزار بی نون دیگر.
می گویند برای اینکار باید آلفرد هیچکاک،استیو جابز و هزار انسان موفق دیگر باشی؛و گرنه نمی شود
جوری نگاهت می کنند که باور کنی نمی شود.
بعد که میخواهند خودشان را باشعور نشان دهند می گویند:کافی است خودت را باور کنی،راه خودت را
جالبش اینجاست تا روی پله ی اول پا گذاشتی همه دلسوز میشوند که پله خراب است،می افتی
کسی نمیخواهد راه خودت را بروی
همه می خواهند آنی باشه که آرزو داشتند بشوند
پ ن:امروز پیداش کردم
مال چند وقت پیشه،چقد دلم پر بوده آخه :)