به مامانم میگم مامان چیا از زیست دبیرستان یادته؟ :)
+بدن ما گلبولهای قرمز و سفید داره،آئورت،بطن بزرگ،بطن کوچک(خندش گرفت؛گفت چپ و راست نبود؟)
تمام این مطالبی که گفت برا ابتدایی و راهنمایی بود:)
و همانا مادری دارم که گاهی شوخی های بامزه اش کلی ما را می خنداند؛این مکالمه ها با قیافه های جالب ما جالب تر است دیگر :)
امروز رفتیم خانه ی جدید پزشک آینده ی اِمان،ترم اول است تازه.
نمی دانم من خودبِیبی پندار هستم یا بقیه زیادی بزرگ می زنند؟!
فقط سه سال از من بزرگ تر است؟چقد بزرگ شدم من:دی
یک لحظه،تمام بچگهایمان آمد جلوی چشمم.
هنوز هم که یادِ کارهای بامزه امان می افتم خنده ام می گیرد.
فقط اینکه چقدر زود بزرگ می شویم ماها.
+روزانه نوشت،حس نوشت؛هر چه که اسمش را بذارید بیش از این نمی توانم از حس خوبی که داشتم بنویسم. :)